این روزها کار می کنی الهی که موفق بشوی دیروز که روزه بودم کلی سر افطار
دعایت کردم که موفق باشی و حال دلت خوب باشه چون خیلی خسته و داغون
به نظر میرسی البته حس ام این رو می گوید ولی خستگی کار واسه تو معنا نداره
تو روحت خسته شده این تو رو کلافه کرده الهی من فدای احسان جونم بشوم الهی
دورت بگردم عزیز دلم نگران زخم زبان زدن و حسادت آدمهای اطرافت نباش میدانم
سخته به خدا توکل کن و پر قدرت پیش برو اسپند دود کن هر روز و صدقه رد کن
نمی دانم چرا آدمها اینطوری شدند دلشون میخواهد هیچ کس پیشرفت نکند و
همه می خواهد خودشان فقط پیشرفت کنند حالشون بد میشود اگر کسی دارد
پیشرفت می کند چرا عصر جدید رو دارند خراب می کنند نمی دانم چرا حس می کنم
آقای علی ضیا یکی از کسانی شدند که دارد تو را خراب می کند نمی دانم چرا اینطور
فکر می کنم امیدوارم اشتباه کنم و مدیون این آدم نشوم تو رو خدا احسان جونم آروم باش
و ناراحت نباش خدا بزرگ هست و کمکت می کند خیلی نگرانت هستم عزیز جانم
وای اگر بدونی چقدر خوشحالم که چهارشنبه روی ماهت رو می بینم از الان دارم غش
می کنم واسه خنده های قشنگت ای جانم اون شیطنت های جذاب ات دم سال تحویل
فقط برنامه زنده ات در سال ۹۸ هست وای دلم دارد کباب میشود برنامه عصرکه ضبطی
هست وای امسال هم ماه عسل دیگه نداری ولی قول بده بیای ماه رمضان مشهد و ما با هم
حرف بزنیم احسان جونم قول بده سال ۹۸دیگر وارد ۱۰سال شدن عاشقی ام به تو میشود
چقدر طولانی گذشت انگار که بیست سال زجر کشیدم خودم هم روزی باور نمی کردم که
جدی جدی دیوانه وار عاشقت بشوم کار من که از دیوونگی هم گذشته دیگر اخه کدام دیوونه ای
در این جا برایت می نویسد به امید اینکه تو حرفهایم را بخوانی و عشقم را باور کنی می دونم
باز دیوونه شدم خدا بزرگ هست اصلا آنقدر به پایت میشینم تا موهایم مثل دندون هایم سفید
شود البته خدا رو شکر ما ارث سفید شدن مو نداریم خخخخخ اصلا بگذریم الان تو کار داری و فعلا
حرف زدن من فایده ای ندارد وای راستی آقای سعیدی کی ازدواج کردند که امروز سالگرد ازدواجشون
بود انشاالله که خوشبخت بشوند این داماد بد اخلاق خخخخخ امروز دعا کرد که تو هم ازدواج کنی وای
اگر غیر من کسی را دوست داشته باشی من دق می کنم تو فقط مال خودم هستی و خدا هواموداره
وای الان آنقدر دارم حسادت می کنم که نگو این دخترهایی که می آیند مسابقه عصرجدید وای
اتیش می گیرم تازه باهات سلفی هم می گیرند می دونم رسما دیوونه شدم راستی نگفتم واست
باز هم قسمت نشد بریم کربلا نمی دونم کی قسمت میشود نمی دونم چرا به دلم افتاده که امام
حسین ع حاجت این عشق را می دهد بابام واسه عید بلیط خرم شهر گرفته بودند که از اونجا بریم
کربلا ولی مجبور شدیم بلیط را کنسل کنیم ده در صد بلیط کم کردند چون داداشم تازه سربازی اش
رو تموم کرده برگه خروج از کشور نمی دادند دیگه خلاصه کلی ناراحت شدم هیچی مامانم هم گفت
تنهایی نمیشه بذارمش خودمون بریم دیگه فعلا کربلا رفتن کنسل شد تا ببینیم بعد عید چه میشود
مامانم گفتند حتما می رویم حالا ببینم کی قسمت میشود اصلا شاید من و تو قسمت هم شدیم و
با هم رفتیم کربلا وای یعنی اون روزی که من واقعی تو رو داشته باشم میرسد الهی
می دونم امشب واقعا دیوونه شدم دیگه دیوونه ها ده سال به پای کسی که عاشقونه دوستش دارند
می نشینند اگر چه همه بهش بخندد ولی مهم نیست که همه بخندند مهم اینه که قلب خودم چی میگه
این مهم هست چون سختی عشق تو رو من کشیدم پس دیگران جای من نیستند که تصمیم بگیرند
راستی احسان جونم مواظب خودت باش عزیز مهربونم الهی من فدای کارهای خیرت بشم که آنقدر
دلت بزرگ هست الهی که حسابی چهارشنبه شاد و پر انرژی و لب خندون باشی و روی ماهت
رو ببینم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,