و بیآنکه به خاطر آوریم
در کوچه باد میآید؛
چایمان را بخوریم و فکر کنیم
چقدر دیگر باید زمان بگذرد
تا گنجشکها زبان باز کنند و بگویند
آنچه را که ما در اینهمه سال
بر زبان نیاوردهایم..
شاید روزی دنیا با ما کنار آمد
و من و تو هم مثل همان دو پرنده
که آشیانشان را گم کرده بودند
در گوشهای آرام گرفتیم
دوباره تو را دیدم و فراموش کردم
زمان با تو چه زود میگذرد
و اگر حواسم نباشد
چای از دهن میافتد!
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,