نازک دل من عشقم بهت بی نهایت است من در اشک چشمانت گم شده ام شعر هایم همه از عشق بی نهایت توست دوستت دارم هایم را کمتر کردم تا تو هم کمی به خوبی هایم بیاندیشی اینکه شمعدانی را جانم صدا میزنم دست خودم نیست همیشه فکر می کنم که گلها با حضور تو بدنیا آمدن به گلدان مریم و نرگس و یاس یا همین بنفشه و شب بو نگاه کن زیبایی شان به تو رفته تنهایی شان به من باز کن پنجره چشمت را دل من منتظر است خبر وصل تو را صبح به گلها گفتم تاب از قلب گل و باغ برفت و خدا هم خندید خنده مهر خدا بدرقه راهت باد زندگانی بر تو نشود تنگ به لطف و کرمش و تنور دل پاکت پر از نان صفا چای خوشرنگ غزل گرم و شیرین به گل لبخندت چاشت هر روز تو را صبح خدا قسمت کرد شکر یادت نرود جمعــه چقدر دلچسب است براے فڪـر ڪـردن بـه تـــــو وقتـی بيـن تمـام روزمرڪَی هايم حضـور دارے و مـن جمعــه را بی خيـال ترين آدم دنيـا ميشوم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|