گوشم فرودگاه صداهای بی صداست باور نمی کنی اما من پچ پچِ غمینِ تصاویرِ عشق را محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها پیوسته باز می شنوم در درونِ شب شب را به شعرهایم می بافم شعرهایم را به پنجره پنجره را به نگاهم گرم نمی شوم جز به آغوش تو باران می شوم هر شب بر بام ِ آغوشت به شوق ِ صبح ِ رنگین کمانِ بوسه های تو راستش تو نه مثل ماه خوشگلی نه از شیر کاکائو خوشمزه تری نه تنت پر از شکوفه های یاسِ خوش عطره نه خنده هات شیرین تر از عسله تو یه چیزی هستی که من هیچوقت توان توصیف کردن یا تشبیه کردن قشنگیاتو ندارم تو از همه اینا قشنگ تری شهریور رو باید با تو قدم زد کوچه به کوچه خیابون به خیابون شهریور رو باید عاشق شد عاشق یه نفر مثل تو که بتونه دلگیری عصرهاشو تاب بیاره باید یکی از تو داشته باشم که دلگرمم کنه به پاییز که دلخوشم کنه به عطر خیابونهای بارونخورده شهریور رو نباید آسون رد شدباید با خودِ تو از خونه زد بیرون اصلاً شهریور باید تو رو برداشت و برد جایی که هیچکس تو رو نبینه و هی نگات کرد باید خودمو آمادهی عاشقانههای پاییز کنم شهریور رو باید با تو عاشقی کرد
عاشقان هم همه خوابند در این موقع شب بی گمان یک دل ویران شده از عشق فقط بیدار است
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|