داری مواظب خودت باش راستی به دوستانت هم خسته نباشید میگم الهی هر چه از 

خدا میخوان بهشون بده راستی امروز مربی باشگاه از بی خوابی 

شبانه خیلی بد می گفت می گفت اگه بدونی چقدر به پوست آسیب

میزنه چقدر پیری زود رس میگیری چقدر سیستم عصبی بهم میریزد

و مغز رو کوچیک میکنه گفتم حالا تو یک خورده تمرینات سبک تر بده 

تا تو باشگاه دهن روزه از بی آبی تلف نشم خندید 

و خیلی چیزهای دیگه میگفت باید 10 یا 11

بخوابید  وای چقدر کار سختی است ولی باید تمرین کرد مثلا از امشب 

میخوام تمرین کنم هنوز که خوابم نبرده خخخخخخ  

راستی امروز موضوع برنامه خیلی جالب بود کاش مردم یک خورده هوشیار

تر و آگاه تربشن  حرف بقیه رو گوش کنند راستی شوهر خواهر شوهر خواهرم هم بچه دار نمیشه خواهرم خیلی نصیحتشان میکنه همه جا باهاشون 

رفته و خیلی با دکترها صحبت کرده و دکتر ها هم این روش رو پیشنهاد 

کردن ولی شوهرش زیر بار نمیره خیلی لجباز و یک دنده است

میگه اگه خدا بخواد به ما بچه میده دوست ندارم این روشها رو هر چی خواهرم

و شوهر خواهرم  نصیحتش میکنند فایده ای نداره به خواهرم گفتم بهشون 

بگو برنامه ات رو نگاه کنند گفت شاید فکر کنند ترهم  میکنیم انشاء الله 

که نگاه کرده باشند زندگیشان خیلی خوبه و با هم خیلی خوبند امان از حرف 

مردم که تو زندگی ها دخالت میکنند دعا کن واسشون که بچه دار بشند

من که واسشون نذر کردم الهی به همه بچه خدا بده اونم از نوع سالم 

و صالح اش الهی آمین 

راستی این آقای دکتر صارمی  چه کار بزرگی میکنه واقعا خوشا به سعادتشون

که به زندگی دو تا جوون امید می بخشند خدا خیرشان بده وای چقدر لحظه 

دلنشین و قشنگی است لحظه تولد یک نوزاد چقدر انرژی بخش است واقعا اونجاست 

که به  عظمت خدا پی میبریم و میگیم  خدایا شکرت 

تیپ شده بودی خیلی این کت و شلوار بهت میامد اسپند

واست دود کردم ای جانم ملوس شده بودی راستی امروز چه موضوع جالبی بود 

وای انقدر خندیدم که نگو مخصوصا اون تیکه ای که عمو سبحان دفترچه اش

رو در اورد که تو امضاء بزنی وای چقدر بانمک و خوشمزه و جذاب بود

ای جان سه بار عاشق شده بود چقدر سختی کشیده بود من همون یکبار

که عاشق تو شدم واسه هفت پشتم بسه عاشقی انقدر که روزها و 

سالهای سختی گذروندم فقط با عکست و صحبت هایت زندگی کردم

عمو سبحان به عشقش  نرسید ولی من دوست دارم به تو برسم اون 

هم امسال تابستون  دیگه بسه انتظار امسال دوره قرآنم  به نیت عشق

توست و رسیدن به تو نمیدونم چرا احساس میکنم امسال تو ماه عسل 

اون انرژی و شور و هیجان رو نداری چرا.؟؟؟یا من اشتباه فکر میکنم 

شاید بخاطر روزه گرفتن باشه الهی بمیرم واست که خیلی اذیت میشی

امیدوارم هر روز بهتر و پر انرژی تر کار کنی و امسال هم مثل هر سال 

برنامه ماه عسل موفق بشه راستی یک خسته نباشید به دوستانت هم میگم 

خیلی زحمت میکشند خدا خیرشان بده و موفق باشند راستی هر چی منتظر 

شدم که تیتراژآخرماه صدای قشنگ آقای یراحی خونده بشه خبری نیست 

چرا واسه چی نخوندند و از تیتراژآخرخبری نیست راستی من اگه بخوام 

کتابهای عمو سبحان رو بخرم چجوری میشه خرید چقدر جذاب و دوست داشتنی

بود حتما بعد برنامه چقدر از دستش خندیدید خدا حفظش کنه و برای خانم 

و خانواده اش نگهش داره تو وقتی از روی کتابش می خوندی یاد انشاء

خوندن دوران مدرسه افتادم خخخخخ وای دلم میگیره 5 روز از روایی

که تو رو می بینم کم شد کاش ما هم مثل عشق عمو سبحان رو داشته 

باشیم یعنی میشه ما هم بعد از سالهای سال از عشقمون  واسه همه صحبت 

کنیم ولی اگه  هر دوتاییمون  بخوایم  حتما میشه هیچکاری  نشد نداره 

همش بخدا میگم خدایا خودت کمکم کن تو خودت راه رو بهم نشون دادی  

دستم رو رها نکن به حق این ماه عزیز به همه از ابنجور  عشقها و دوست 

داشتن عمیق بده الهی آمین تو این دوره زمونه ای که همش اسم طلاق 

میشنوی به حق قرآن خودش همه رو کمک کنه و یک خورده صبوری و

قناعت و ایمان رو به همه ما یاد بده الهی ممنونم ازعشق گلم

مواظب خودت باش عسل طلای من الهی فدای تو بشم که باز دوباره داری شکم می کنی 

حواست باشه که باز داری بر میگردی ای جانم واسه چی تو ظرفهای 

پلاستیکی سوپ میخورید اونا ضرر داره اگه امکانش نیست تو ظروف 

که گیاهی هست استفاده کنید چون سرطان زاست وای بعدش هندوانه 

میخوری بعد معده ات اذیت میشه تو تغذیه ات دقت کن عزیز من بابام 

خیلی شکمو است خیلی پر خوری میکنه البته ما هممون شکمو هستیم 

به جز مامانم و داداشم بقیه و حتی شوهر خواهرم هم جز دسته ما است 

بابام با اینکه ورزش زیاد میکنه و اصلا هم دوست نداره کسی بهش بگه

پیر شدی و مراعات سن و سالت رو بکن منم که لباسهایی رنگی و شلوار 

لی میخرم براش ولی خواهرم و مامانم دعوام میکنند میگن چرا این جور 

لباسها میخری سن و سال رو باید در نظر بگیری و همه میگن ماشاءالله

چه خوب موندی  طفلی بابام رو چشم کردن قبل ماه رمضون رفته

بودندکوه سر قله کوه که رسیدند نفس کم آوردند از اون روز قلبشون

درد میکنه حالا دیروز خواهرم برد جای دختر دایی شوهر خواهرم اسمشون

فربه وکیلیان  است

فوق تخصص قلب و پیوند قلب هستند تو بیمارستان امام رضا هستند 

جز5نفری هستند تو ایران که عمل قلب رو خیلی به سرعت عمل میکنند

جز ء نابغه ها است و همسرش هم دکتر اورتپت  است خلاصه بگذریم که 

خواهرم برد جاشون و گفته بود که یکسری علائم مشکوک است ولی برای اینکه کاملا 

مطمئن بشید اسکن رنگی از قلب باید بگیرید حالا فردا بابام رو میخواد

مامانم اینا ببرند عکس بگیرد حالا فرض کن دکتر گفته که قهوه و چای و 

نوشابه و چیزهایی که کافئین  داره نخورید بمدت24ساعت  فرض کن 

بابام انقدر شکمو است مثلا امشب که نمی تونست نوشابه و شکلات  و چای 

اینا مهمونی نتونست بخوره هی میگفت بخرم ما میگفتیم نه حرصش  در اومده بود دعا کن هیچی نباشه با اینکه ما تو خونه خیلی از نظر تغذیه ای 

مراعات میکنم و همه چی از روغن مصرفی که یا روغن زرد یا کنجد یا زیتون

است و میوه و سبزیجات خیلی زیاد مصرف میکنیم باز هم بابام این طوری 

مشکل واسش پیش اومده تو هم حواست باشه انقدر غذای فست فود نخور 

سعی کن غذاهای خونه که مامانت درست میکنه رو بخوری می دونم وقت 

نمیکنی ولی به فکر خودت باش راستی دعا کن بابام مشکلی نداشته باشه 

دلم می گیره وقتی مامان و بابام مریض میشن من خیلی کمکشان میکنم 

و این رو همه به مامانم میگن که خوش به حالت که انقدر کمک حالتون هست 

و حواسش به همه چی هست ولی مامانم اصلا اهل تعریف نیست خیلی 

سخت گیر و جدی است برعکس بابام که خیلی شوخ طبع و با حوصله و 

اهل مسافرت و تفریح هست ولی مامانم اهل مسافرت است ولی شوهر

خواهرم خیلی بلد هست با مامانم چجوری رفتار کنه بعضی موقعها مامانم

اصلا حرف بچه هاشو گوش نمیده ولی حرف دامادش رو خوب گوش میکنه 

منم خیلی شوهر خواهرم رو قبول دارم اصلا آدم سوءاستفاده گری نیست 

مثلا مثل بعضی داماد ها میگن دارند وظیفشون  است که خرج کنند 

اصلا این طور نیست هر کاری مامان و بابام داشته باشند انجام بده حتی 

بعضی موقعها از داداشم هم بهتره آخه میدونی که دهه هفتاد ی ها 

یکم تنبل هستند ولی خوب همش هم سرش تو کتاب هست من با 

مامانم و بابام همیشه میگم انقدر ناز نازیش  نکنید یکم مسئولیت

بدید  فردا زنش بد و بیراه نگه بهمون دیگه از بس گفتم از امسال 

خرید تمام خونه بر عهده  داداشم است یک خورده  خسیس است 

همش پولها رو میره تو بانک میزاره  اوایل خیلی با نمک بود 

مثلا دو روز پیش نون گرفته بود میگفت تازه نون گرفتم چه 

خبره چقدر می خورید و گوشت و مرغ میگرفت  یا گوشت پر 

چربی بود یا مرغ رو انقدر چاق یا انقدر لاغر میگرفت یک 

معرکه ای داریم باهاش من همش سر به سرش میذارم 

باور کن این مهارتهای  زندگی خیلی تو زندگی مهم است 

هم پسر هم دختر اصلا درک نمیکنم که دخترای این دوره

زمونه چهار تا غذا بلد نیستند درست کنند واقعا برای یک 

خانم اولا باید کدبانوی خوبی باشه و بعد آراستگی  ظاهرش 

و د ر آخر کار بیرون از خونه واسه همین است که این مسائل 

رو یاد نمیگیرند  پس فردا میرن خونه زندگیشان بعد دو کلمه همسرش 

میگه زود قهر میکنند میان خونه باباشون واقعا نسل دخترای من و امسال 

من دارند منقرض میشن بعضی موقع ها آدم افسرده میشه چقدر ما خوب 

و درست و شریف زندگی کردیم ولی بعضی دخترای الان چی نمیدونم

همیشه برام سوال است که من دارم خوب زندگی میکنم یا اونا میدونی

موقعی آدم افسرده میشه که وقتی من تو رو سالها عاشقانه دوست 

دارم و باید هر روز بهت بگم بخدا من از اون مدل دخترها نیستم من 

آدم درستی  هستم اهل هیچ برنامه ای نیستم بعد عشق زندگیم بهم 

ناز کنه خیلی حرص میخورم فکر کنم باز دیوونه شدم ببخش من رو 

فقط درد دل کردم باهات من دوست ندارم تو رو ناراحت کنم 

دوستت دارم عزیزم خیلی 

کار اونا درسته 

خیلی قصه جذاب و تکان دهنده ای بود مامانم و بچه خواهرم گوله گوله اشکهاشون  

جاری میشد خیلی تاثیر گذار بود الهی من فدای بغض تو  بشم 

که فرو دادیش  از ترس اینکه باز کسانی  انتقاد نکنه ای جانم 

که آنقدر سختی میکشی حتما بعد از برنامه خیلی گریه کردی 

و اون اشکهای خوشگلت رو به راحتی  جاری ساختی الهی عزیز دلم 

منتظرم ببینم که امروز چه موضوعی می پردازید فقط اذان مشهد رو که بگن 

باید بریم افطاری جایت خالی خونه یکی از دوستای صمیمی که جای خاله ام

است من خاله های مهربون زیادی دارم ولی خاله واقعی یک دونه دارم اون 

هم اصلا دوستش ندارم بنا به دلایلی خیلی دوست داشت من زن پسر خاله ام 

بشم خود پسر خاله ام مهندس عمران است با قد دومتر و همه امکانات زندگی 

رو داشت اون موقع مادر بزرگم زنده بود خیلی اصرار کرد منم زیر بار نرفتم 

اون رو من مثل برادرم دوستش دارم نه به عنوان همسر الان یک بچه دختر 

خوشگل داره ولی دیگه از اون زمان خاله ام با ما چپ افتاده خاله ام خیلی 

مادی گرا است و همه چیز تو پول میدونه منم اصلا دوست ندارم این مدل آدمها را رو خوب بگذریم خوبه امروز خونه  دوستمون  نزدیک خونمون  است

 خوبه خدا رو شکر برنامه ات رو می تونم ببینم تاآن مشهد وای انقدر استرس

میگیرم وقتی جایی دعوتیم یا مهمونی داریم تو ماه رمضون چون تو رو 

دقیق نمی تونم ببینم و چون دوست دارم در بست جلو تلویزیون با آرامش 

بشینم و فقط تو رو تماشا کنم چون تنها ماهی است که تو زندگیم هر روز

می تونم نفس به نفس ببینم چند روزش گذشت دلم میگیره وقتی داره از 

تعداد لحظات دیدنت کم میشه راستی دیشب قرآن دوره  که داشتیم خیلی 

برایت دعا کردم امیدوارم به حق این روزا ی عزیز بهت آرامش بده ولی 

امسال خیلی آرامش داری به امید خدا خدا خودش کمکت میکنه نگران 

نباش عزیز مهربونم خدا بهت توان بده که بتونی تو این گرما روزه هاتو 

بگیری امسال که من مشکل تشنگی  هم ندارم راستی وقتی میخوای روزت و

باز کنی خاکشیر و الو  و نبات بخور خیلی خوبه دیگه تشنه هم نمیشی دیگه 

بعد یک ساعت از افطارت گذشت چای بخور به فکر خودت باش اینروزها 

عزیزم دوستت دارم عشق مهربونم