تو مرا ست و جو می کنی یا من ترا ای چشم شیرین دلربا
همه رویاهایم را نیلوفری کرده ای و همه خیال هایم را به بوی شراب
آغشته ای همه جا گرمای خانه و جان و جهان است حضورت ولی
چشم که باز می کنم نمی بینمت دیگر با آن که می دانم تو می بینیم
همه ا من شیدای توام یا تو مرا گرفته ای به بازوی سودا ای چشم شیرین بی پروا
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,
|