پاییز که به ایستگاه آذر میرسد
همه چشم انتظار یلدا مینشینند
به امید دیدار فرزند
به شوق دانه های انار
به یاد خاطره بازی ایام جوانی
چشم انتظار فال حافظ
اما من
منتظر یلدا نمیمانم
هر شب چله میبندم
هر شب فالم را میگیرم
تا حافظ آمدنت را مژده ندهد
بیخیال نمیشوم
خیره به کنج اتاق میمانم
خیره به صندلی
که هنوز تیر میکشد از فراقت
هر شب بی تو
چلهایست سرد
عجیب سوز دارد..
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|