صبح خیالیم سرشار است ازحس ناب دوست داشتنت یڪ صبح پاییزے پشت پنجرہے اتاق بارانی کہ نمنم میزند بہ شیشہ و چایی یخ ڪردہ وازدھن افتادہ و خیالی لبریز از آغوش دلبر جان من پُر از دوست داشتنِ توام پر از ذراتِ معلّقِ عشقت پر از آغوشی که الگوی قد و قوارهی توست و حجمِ تنِ تو را در خودش گود انداخته است من مسئولِ خواستنِ توام و سرودی از این بهتر برای سرودن ندارم لمس حضورت را در لحظه لحظه هایش حس خوب بودنت داشتنت من رویاهایم را زندگی میکنم فقط بخاطر تو دوسـ????????ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ????ـت دارم بیرحمترین معادله دنیاست که هر قدر بیشتر دوستت داشته باشم و تو کمتر میفهمی ???????????? فانوس روشن کن راهی که می روم هموارنیست فانوس را روشن کن در دست بگیر چراغ ها سوسو می زنند فانوس روشن کن راهی که می روم هموارنیست فانوس را روشن کن در دست بگیر چراغ ها سوسو می زنند به خانه ام بیا برایت چراغی روشن کرده ام عشق هم پروانه وار دورم می چرخد بیابا سبدی دردست پر از سیب و ریحان و بابونه عطر شان خانه را پرکرده مست می شوی زعشق به خانه ام بیا برایت چراغی روشن کرده ام عشق هم پروانه وار دورم می چرخد بیابا سبدی دردست پر از سیب و ریحان و بابونه عطر شان خانه را پرکرده مست می شوی زعشق
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|