???????? صدایم ڪن یڪبار فقط مرا بخوان بہ آغوشت بہ خداے عشق و دلدادڪَی بہ تمام ڪتابهاے مقدس قسم تا آغوشت پرواز میڪنم میخواهم نامِ تو را با ستارهها با خون درآمیزم میخواهم در درونِ تو بمانم نه در کنار تو محو شوم در تو مثلِ قطرههای خیس باران در شب خورشیدی که تو را گرم می کند بر من خواهد تابید ماهی که به تو لبخند می زند برای من از تو خواهد گفت آسمانی که سقف تو ست با من مهربان خواهد بود زمین زیر پای تو بستر من است چقدر به هم نزدیکیم محبوب من آبان بیشتر برايت حرف میزنم منتظرم از سردی هواصدایم بگیردتو دیگر صدایم رانشناسی راحت بگویم چقدردلم برایت تنگ است ديگر نمیخواهم آشنای تو باشم غریبه هاهمیشه عزیزترند ????♥️???? خدا کنـــد که دوچشم تو مال من باشد حرام جملـه ی عالــــم حلال من باشد خدا کنـد که بیایی به خواب من هرشب خدا کنــــد که لبت رزق سال من باشد چه می شودکه شبی روی تخت درحجله کجات دامنــــه ی حس و حـال من باشد بیفتی از سرِ شب مثـل ماه روی تنم پلنگ صخـره نشینت غـزال من باشد گنـــــاه گرم تنت در شبـان بارانی جواب مستحب هر سـوال من باشد نه اینکه جسم من آتش گرفته بی علت لب تو علت این اشتعـــــال من باشد چگونه می شودت حال اگر همین حالا تنت نصیب نگـــــاه زلال من باشـــد نریز نـــــاز چو دستت به گردنــم افتد خوشا شبی که دودستت مدال من باشد نباشـــد این قدرم بخت چون یقین دارم شب وصـــال شب ارتحـال من باشـد
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|