امشب را تو برایم نقاشی کن تو رنگ بزن به خیالم میدانم که زیبا می شود تمام طول شب را برای تو واژه می شوم تو بخواب شب بخیر هایت با من وبہ رسم هرشب منتظر میمانم و چشم میدوزم بہ در شاید بیایی با یڪ چمدان زندڪَی تا فراموشم شود این همہ انتظار این همہ دلواپسی در من نگاه های تــو جهان دیگری دارد که در آن شقایق از شقایق عاشقتر است و من دسته دسته از تمامی شقایق ها عاشق ترم بر تو امشب تمام ستارهها را برایت به خط میڪنم و ماه را براے دیدنت دعوت میڪنم امشب میخواهم روے زیبای ماهتر از ماه تو را به رخ آسمان و ماهش بکشم عشق ڪه بهانه نمی خواهد تو را ڪه می بـــینم میخوام بهت بگم که چقدر دوست داشتنت قشنگه اونقدر قشنگه که دلم میخواد هروز که بیدار میشم از خواب فقط صورت تورو در خیالم ببینم حسی که عشقت بهم میده اونقدر خوبه که دلم نمیخواد حتی تصور کنم کسه دیگه رو بخوام روزی رو ببینم که این خیال به واقعیت تبدیل شه و ببوسمت دلم میخواد موهاتو نوازش کنم اونقدر نوازش کنم که آروم آروم بخوابی و من محو خوابیدنت بشم تو همه جون و زندگی منی تو همونی که هیچوقت از داشتنت سیر نخواهم شد وتو از لابلای کاج ها با عاشقانه ی گنجشکی به پنجره ی روزم دعوتم کردی تا من که عاشق ترین دختر روی زمینم در بساط سفره ات لقمه ای از عشق را بردارم که شبیه حرف های توست همانقدر شیرین و خوشمزه و دلچسب که با ساز پرندگان کوک می شود تا هر صبح میلاد دوباره ام را جشن بگیرم سر خوش از باده ی تنهایی خویش
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,
|