???????? به چه مانند کنم خلوتِ آغوشِ تو را بهیکے بسترِ گل بهپرستشگهِ عشق ےابه خلوتگهِ جان ها که غم از یاد برد بهنفس هایِ بهار ےابه یڪ خرمنِ یاس که شمیمِ خوش آن را همه جا باد برد به چه مانند کنم من ندانم به نگاهے تو بگو به چه مانند کنم تـورا بشڪلِ یڪ شب زیبا و رویایی دوست دارم از آن شب هایـے ڪه باران شبِ قبــل آسمانش را روشــن و شـفاف هـوایش را پاڪ و مطبـوع و حال دلش را عاشـقانه و پـرشورڪرده است مــن تــورا پاڪ دوست دارم برای توصیف شبم به چیدمان واژهها نیاز نیست شبم حس زیباییست وقتی به یادت لبخندی کوچک بر لبهایم مینشیند بیخیال سبک آزاد شدم رها مثل پیراهن بی گیره روی بندمی رقصیدم در باد ناگهان دستی گره زد مرا به بند خیال تو و من ماندم حجم وسیع دلتنگی و گرهی که به دستان تو باز خواهد شد کاش باد مرا می برد نفسم بند نفس های تویی ست که با هر بندش می کوبد نام تو را بر نفسم می شکند ذره ذره سقف نازک دل می چکد قطره قطره دلتنگی تو کجایی تو کجایی باید آغوشم را برایت باز کنم باید مثل نفس نفس هایم دم گوشت دوستت دارم ها را به تکرار فریاد کنم شعر بودی آمدی به ذهنم نوشتمت تا از یادم نروی باران بودم باریدم در شب تنهایی ات پنجره را بستی تا فراموشم کنی
????بنازم رنڪَ چشمت را چه زیبا و تماشاییست لبانت هم چُو ڪَلبرڪَ شقایقهاےِ صحراییست شراب ڪهنهاے دارے به جام سرخِ چشمانت ولی سهم من از چشمت هماݩ مستی و ڪَیراییست????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|