
خدای من یکسال گذشت هر چه کردیم را دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدیم یکسال گذشت
چهار فصل گذشت اگر بیمار شدیم شفا دادی هراسان شدیم پناهمان دادی خدای من یکسال
دیگر هم گذشت پی تقدیری نیکو پرسان می گشتیم شب قدر ما را خواندی و به مهمانی پر از
عشقت تا طلوع آفتاب گریستیم و دستهایمان بسویت بلند شد تا قلم رحمتت بر صحیفه تقدیرمان
خواستی که بنگاری تقدیر نیکویی راهیهات با شروع صبحش کورکورانه تقدیر دیگری را جستجو
کردیم خدای من یکسال گذشت و چهار فصل و دوازده ماه هر روز به رسم عادت زانو زدیم پیشانی
بندگی می نهیم اما بندگی هزاران معبود دیگر کردیم خدای من یکسال چه کردیم و سالها گذشت
هر چه کردیم دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی و ندیدیم چگونه است رهایمان نکردی چگونه است
که از ما نا امید نمی شوی خدای من آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصار می آید و تو باز هم ما را خواندی که
بخوانیمت و این ما با حسرت سالهای رفته یا مدبر الیل و النهار این ما هستیم که با هزاران امیید به سال پیش رو
یا محول الحول و الا حوال خدای من التماس هایمان را می شنوی حول حالنا خدای من آرزوهایمان اینست
الی احسن الحال بوی خوش تحویل می آید دستهایمان را بگیر آمین
:: برچسبها:
حافظ,