چایی که پیش تو خورم انگار عین شراب است
این عاشق آشفته به همان چای خراب است
من عاشق عشقم به تو چه بسوزم چه بسازم
عشق است که هر کار کند عین ثواب است
معشوق اگر خون مرا ریخت به حق ریخت
خون چشمان معشوق هم از روی حساب است
تب کردن تو مردن من هر دو بهانه است
عشق است که بین من و تو در تب و تاب است
صد بار تفال زدم فال یکی بود
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
:: برچسبها:
شعر ,
|