ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها بر انگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری زین ستیه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
برون نمی توان کرد حتی به روزگاران
شفیعی کدکنی
:: برچسبها:
سهراب سپهری,
|